حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

حسنا چی میگه؟

حسنا تا این لحظه 2 سال و 4 ماه و 13 روز سن دارد. حسنا عزیزم میخوام تا جایی که یادم میاد یه کم از کارهایی که انجام میدی وحرفهایی که میزنی برات بنویسم. وقتی میشینیم فیلمی کارتونی ببینیم اینقدر سوال میکنی ثانیه به ثانیه فیلم میپرسی مامان چی شد ؟مامان چی گفت؟بایدم حتما یه جوابی بهت بدم. اگه تو فیلم از چیزی خوشت بیاد زود میپرسی مامان ما هم از اینا داریم اگه بگم نه که واویلا شروع میکنی گریه که ما داریم پس باید بگم داریم. شبکه آی فیلم ما بین برنامه هاش جاهای تفریحی تاریخی کشور رو نشون میده یکی دوبار مثلا شیراز یا جایی رو که ما با هم رفتیم رو که نشون داد من گفتم حسنا جون ببین ما اینجا رفتیم ،دیگه از اون موقع که من ...
12 خرداد 1393

عروسی مهسا

حسنا تا این لحظه 2 سال و 4 ماه و 4 روز سن دارد. مامان تنبل اومد.....خیلی بی حوصله وتنبل شدم فکر میکردم بهار بیاد شاید شور واشتیاقم برای همه کارها منظورمه بهتر شه اما نشد حسنا خانمی هم که هزار ماشاالله اصلا قصد نداره یه کم بی خیال نق ونوق بشه ولی با تمام اذیت کاریهات اینقدر ماشاالله شیرین زبون و بلا شدی که یه موقع ها یادم میره چقدر اذیتم میکنی دورت بگردمممممممممممممممممم.   اول 28 ماهه شدنت مبارککککککککککککککککککککک   بعد اینکه تو هفته گذشته یعنی دوشنبه 29 اردیبهشت رفتیم تهران عروسی مهسا نوه عموی بابایی.دیگه فکر کنم تکراری باشه بنویسم تو راه و اونجا چه بلایی سرم آوردی،البته اینسری یه کم بهت حقم میدم چو...
3 خرداد 1393

یک روز در مهد

حسنا تا این لحظه 2 سال و 3 ماه و 19 روز سن دارد. عزیز مامان خیلی کم میرسم برات بنویسم اینقدر دلم میخواد از شیرین زبونیهات از کلمات قشنگت بنویسم ولی وقت نمیکنم.از دعا کردنهات و چیزهایی که از خدا میخوای.هر وقت یه چیز میخوای سرت رو بالا میگیری هر دودستتم بالاتر از سرت ومیگی خدا ....(البته همچنان داداشی میخوای از خدا هر چند چند وقته دیگه میگی خدا داداشی آبجی به من بده)هر وقتم دلتنگ زرزر میشی باز میگی خدا زرزر میخوام الهی دورت بگردم حسنا مامانی فرهنگ لغتی داری برای خودت جوری که ماها هم دیگه از کلمات تو استفاده میکنیم .وقتی میخوای بگی اینجوری ،میگی اینجوشی خاله معی که عاشق اینجوشی گفتنته. به پ...
18 ارديبهشت 1393

سفر 2 روزمون

حسنا تا این لحظه 2 سال و 3 ماه و 8 روز و 12 ساعت و 13 دقیقه و55 ثانیه سن دارد. بابایی چند وقت بود تصمیم داشت بره تهران چون یه سری خرید داشت و دوست داشت ما هم همراهیش کنیم.مامانی چون از اینکه نکنه شما تو راه و حتی تهران اذیت کنی واذیت بشی دلش نبود ولی دایی جان اصرار میکرد که بیایید دلتنگتونم البته ما هم واقعا دلمون براشون تنگ شده بود شما که هر روز اگه 20 بار یاد ماهان نکنی روزت تموم نمیشه قربون دختر مهربونم. جمعه 29 فروردین یهو 5 عصر تصمیم گرفتیم بیوفتیم راه تا وسایلمون رو جمع کردیم 7 شب شد و راه افتادیم.ساعت 12و نیم 1 بود که رسیدیم خونه دایی جان . خدارو شکر تو راه بیشترش رو خواب بودی و دختر خانمی.هر وقتم بیدار ب...
10 ارديبهشت 1393

13 بدر 93

حسنا تا این 2 سال و 3 ماه و 7 روز و 0 ساعت و 30 دقیقه و 15 ثانیه سن دارد.   وارد شدنت به 27 ماهگی مبارک گل خوشگل و نازم   امسال 13 بدر هم مثل چند سال اخیر باغ عمو مجید بودیم ولی امسال ماشالا جمعیتمون نزدیکای 60 نفر بود و شما هم از اینجور شلوغی ها بیزارررررررررررررر. خیلی متاسفانه مامان رو اذیت کردی همش میگفتی بغل بغل ...مامان من رو بغل تُن.پیش هیچکسم نمیرفتی مگه بهت گوشی یا تبلت میدادن. آتنا دختر دختر عمو فاطمه بابایی رو خیلی دوست داری حتی فیلمهای پارسالت تو باغم که با اون هستی رو زیاد دوست داشتی ببینی.امسال عیدم که هی میدیدش بهش میگفتی دوست من.دائم میگفتی دوست من بیا خونه ما...دوستم بیا...
8 ارديبهشت 1393

بله ...

حسنا تا این لحظه 2 سال و  2 ماه و 24 روز و 16 ساعت و 7 دقیقه و 35 ثانیه سن دارد بله دیگه حسنا خانم تو سومین عیدش دیگه تقریبا برامون تعیین تکلیف میکرد.ولی خب از مهمونی نمیام و مهمون نیاد خونه ما و یه سری غرلندهای دیگت بگذریم دختر خوبی بودی مامانی. روز اول عید بود که دایی جان اینا از تهران اومدن ولی چون دایی جان باید پنجم عید سر کارش میبود چهارم عید رفتن .والا مامانی از بس تو حس مالکیت رو ماهان کوچولو داشتی میترسیدم زیاد بریم پیش دایی جان اینا آخه تو هم خودت کوچولویی و نمیتونی ماهان رو بغل کنی.اینم ماهان دردونه ما اونروز که اومده بودن خونه ما....دورش بگردم دلم براش یه ذره شده خدارو شکر کلی هم بهت خوش میگذشت ولی با این ع...
26 فروردين 1393

خاطرات عید 93

حسنا تا این لحظه 2 سال و 2 ماه و 19 روز 12 ساعت و 32 دقیقه 30 ثانیه سن دارد. سال 92 با تمام مشکلات وسختیهاش شکر خدا تموم شد هر چند که روز آخرشم من وبابایی رو از نفس انداخت وهمچنین روز اول سال 93 رو هم با کلی کار شروع کردیم. ولی انشاالله سال خوب و پر برکت و سرشار از شادی برای همه مردم ،همه نزدیکان،همه عزیزان و همچنین برای ما باشه. انشاالله حسنای مامانی هر چند که الان که 21 روز گذشته همچنان بداخلاق و بهانه گیر هستی وحسابی مامان رو اذیت میکنی ولی در سال جدید روز به روز خانم تر بشی وکمتر بهونه بگیری.البته قصد دارم که ببرمت روزی 2-3 ساعت بزارمت مهد کودک امیدوارم که از اونجا خوشت بیاد. و اما عید 93 چطوری گذشت: خدارو شکر در کل ...
21 فروردين 1393

سال 93

حسنا تا این لحظه 2 سال و 2 ماه و13 روز 21 ساعت و 25 دقیقه و 55 ثانیه سن دارد. گرمای خونه،نفس مامانی و بابایی ،دخترک شیرین زبونم: عیدت مبارک همچنین 26 ماهه شدنت با 15 روز تاخیر مبارک عزیز دلم بعدا مفصل از عید و مهمونی های سال 93 برات مینویسم.تا امروز هم وقت نکردم هم اینکه شارژر لب تاپمون سوخت فعلا شارژر مهدیه عمه رو گرفتیم تا برای لب تاپمون بخریم ...
15 فروردين 1393

عروسی میتی

حسنا تا این لحظه 2 سال و 1 ماه و 25 روز و 13 ساعت و30 دقیقه و 10 ثانیه سن دارد. 8 اسفند عروسی مهدی عمو جواد بود و چون شما به خاطردندونات عصبی وکلافه بودی قبل از عروسی هر موقع اذیتم میکردی و یا نمیزاشتی لباست رو بدوزم بهت میگفتم مامانی میخواییم بریم عروسی مهدی ،و شما هم که عاشق عروسی هستی کلی ذوق میکردی و تا چند دقیقه حداقال تو عروسی سیر میکردی وبرام تعریف میکردی. اینجوری بود که دیگه هر کس ازت میپرسید حسنا عروسی کیه میگفتی عدوسی میتیه به قول مادر جون پری قربون اون نوک زبونت. شب حنابندون که بود شما از ساعت 6 عصر خوابیدی و ساعت 8 ونیم به زور بیدارت کردم تا بریم خونه عمو جواد !این از کارهای عجیب وغریب شما بود .چون شما کلا کم خوابی ...
26 اسفند 1392