حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

گرفتاریهای آخر سال

حسنا تا این لحظه 2 سال و 1 ماه و 23  روز و 1 ساعت و 13 دقیقه و 30 ثانیه سن دارد. عزیزدلم روزای آخر سال 92 رو داریم میگذرونیم و نمیدونم باید بگم از عادات خوب یا بد ما ایرانی هاست که تو این روزای پایانی سال خیلی خودمون رو درگیر کارهایی میکنیم که شاید در طول سال میتونستیم بهتر انجامش بدیم.ولی خب ما ایرانی هستیم وافراط و تفریط تو خونِمون خلاصه اینم دلیلی برای تنبلی مامان البته بگم که شما هم حدود یکماه ونیمی میشه که بداخلاق وبهونه گیر شدی.تا دو هفته پیش دلیلش رو نمیدونستم .بعد که دیدم دیگه اصلا غذا هم نمیخوری خیلی نگرانت شدم با دکترت مشورت کردم که ایشون گفت مشکلی نیست احتمالا داری لجبازی میکنی. ولی یه روز که داشتی از فیلمه...
23 اسفند 1392

شهربازی

حسنا تا این لحظه 2 سال و 1 ماه و 9 روز 16 ساعت 0 دقیقه 50 ثانیه سن دارد. عزیز دل مامانی چون امسال برات تولد نگرفته بودیم قول دادم که ببرمت شهر بازی .اما خب باز چون هوا هم سرد بود باید میبردمت شهر بازی سر پوشیده .شهربازی شهر خودمون رو تعطیل کردن بودن یه روز که بابایی میخواست برا کارش بره همدان ما هم باهاش رفتیم .مامانی هم به قولش وفا کرد وعسلک خوشمزه وکوچولوش رو برد شهر بازی . وای که چه کیفی کردی اینقدر بهت خوش گذشت که هنوزم دائم میخوای فیلم اونروز رو ببینی و هر بارم نگاه میکنی کلی هیجان داری و بشین پا شو میکنی....قربونت برم الهی که همیشه شاد وخوشحال باشی....ازخوشحالیتو مامان جون میگیره فدات شم. شهر بازی مهستان زیاد بزر...
10 اسفند 1392

25 ماهگی

حسنا تا این لحظه 2 سال و 1 ماه و 3 روز و 12 ساعت و 2 دقیقه و 5 ثانیه سن دارد. عزیز دل مامان 25 ماهه شدنت مبارک دیگه دخترک خانمم حسابی خانم تر هم شده و یه سری کارها رو هم که کم وبیش بلد بود خوب یاد گرفته.اینجا برات نمینویسم بیشتر منظورم رو چه کارت هست چون بعدا که بخونی شاید از مامان گله کنی چرا اینارو اینجا نوشتی عسلک مامانی حدودا با وارد شدن شما به 25 ماهگی بود که بابایی هم بالاخره به لطف خدا نمایشگاه صنایع چوبیش رو افتتاح کرد.البته هنوز کامل نشده ولی انشاالله به زودی تکمیل تر میشه. دعا میکنیم بابایی تو این کار موفق باشه. و اما مامانی برات بگم که: ماهان کوچولوی ناز دونه ما سفر دومش هم اومد پیشمون .22 بهمن بود که اوم...
4 اسفند 1392

آبَرین

حسنا تا  این لحظه  2 سال 20 روز و 18 ساعت و 47 دقیقه 15 ثانیه سن دارد. قربون اون حرف زدنت برم جیگر مامان حسنا مامانی یه سری فلش کارت داری که روی هر کدوم عکس میوه وپشتشون اسم ومشخصات میوه هستش.اونارو میاری از مامانی سوال میکنی،مثلا : همه کارتهارو جلوت میزاری یدونه از بر میداری وبه مامان نشون میدی و سرت رو تکون میدی که یعنی این چیه مامانی؟ من میگم سیب شما میگی آبَرین مامانی دوفتی دیب یا مثلا تو شون چیزهایی رو که قبلا خوردی یادته مثل ذرت که تابستون میخوردی وقتی میپرسی این چیه میگم ذرت میگی آبرین مامانی...من میخوردم...هوم هوم میخوردم...خلاصه یه چند دقیقه روش میمونی وهی از داستان خوردنت میگی برات یه چند...
20 بهمن 1392

عکاس کوچولوی ما

حسنا تا این لحظه 2 سال و 18 روز و 13 ساعت و 36 دقیقه و 10 ثانیه سن دارد. عزیز دل مامان ،شیرین زبون مامان،عروسک باهوش مامان قربونت برم طلای مامان.یهویی قربون صدقم گل کرد حسنا مامانی چند وقته خیلی شیطونک شدی ماشاالله.تا هر کاری میکنی میگی مامانم عس عس .مثلا یه سنگ کوچولو دستت میگیری میگری عس بدیر مامانم بعدم تا میخوام عکس بگیرم یا سرت رو بر میگردونی یا میاری پایین وکلی بهم میخندی ای وروجکم.بعدشم که دیگه باید دوربین دست خودت باشه و عکس بندازی... اما عکس انداختنت هم قشنگه خب فدات شم...دوربین رو خیلی جدی دست میگیری و از همه جا عکس میندازی خدایی بعضی عکسهاتم عالی میشه 29 دی بود خونه مادر جون پری بودیم دوربین رو دست گرفتی هی عکس...
18 بهمن 1392

برف بازی

حسنا تا این لحظه 2 سال و 3 روز و 13 ساعت و 22 دقیقه و 25 ثانیه سن دارد. دختر زمستونی من که عاشق برف بازی هستی روز یکشنبه 28 دی که روز میلاد پیامبر هم بود با عمه مریم اینا و عمو مجید اینا رفتیم پای کوه سرده و کلی برف بازی کردی.کلی جمعیت اومده بودن همه مشغول سرسره بازی با تیوپ بودن. بابایی یه تیوپ کوچولو هم برای تو آورد که تو هم سرسره بازی کنی وای که چه لذتی میبردی قربونت بشم.چنان روی تیوپ لم داده بودی که انگار تخت پادشاهیه تموم اونایی که اطرافمون بودن نگاهت میکردن وبهت لبخند میزدن ولی شما انگار نه انگار کاملا جدی مثل پادشاهی که سوار بر کالسکه داره از وسط جمعیت رد میشه حتی نگاهشونم نمیکردی.کلی بهت خندیدیم و شما همچنان جدی دوست د...
3 بهمن 1392

تولدت مبارک

حسنای من دوساله شد.....خدایا شکرررررررررررر نو گل فصل زمستون ناز گلم حسنای خندون گل زیبای دوساله،روز میلاد قشنگت تو زمستونم بهاره میبینی خنده خورشید؟ میشنوی نغمه بارون؟ همه میگن که مبارک باشه این روز تولد به تو و مامان و بابا دلتون خوش پر لبخند باشه هر لحظه لبهاتون این شعر رو خاله رقیه مهربون برات سرود عزیز دلم   فرشته زمینی من تولدت هزاران بار مبارک   ...
3 بهمن 1392

حسنا و ماهان

  حسنا تا این لحظه 1 سال و 11 ماه و 25 روز و 2 ساعت و 20 دقیقه و 45 ثانیه سن دارد. آخرای ماه صفر دایی جان تونست مرخصی بگیره و  ماهان کوچولو رو آوردن پیشمون.تا موقعی که ماهان رو ندیده بودی همش میگفتی ماآن دندون نداله ،هر کس ازت از ماهان میپرسید تو همین جمله رو میگفتی بعد لبهات رو غنچه میکردی و و با انگشت کوچولو بودن ماهان رو نشون میدادی ومیگفتی ماآن لولوئه (کوچولوئه). وای وقتی فهمیدی دارن میان دل تو دلت نبود اینقدر میگفتی دایی ماآن میاره...من بغل کنم... خلاصه اومدن وتو ازنزدیک دیدیش ،الهی دورت بگردم که اینقدر با محبتی دستش رو میگرفتی میگفتی عسیس منی و هی پیشونیش رو بوس میکردی.جالب اینجا بود که بعداز دیدن ماهان دیگه ...
25 دی 1392

یه نمونه از خوابیدن حسنا

حسنا تا این لحظه1 سال و 11 ماه 9 روز و17 ساعت و 25 دقیه و 20 ثانیه سن دارد. عزیز دل مامان موقع خواب که میشه اینقدر ادا اصول سر مامانی در میاری که نگو.یه موقع هایی دیگه مامانی داغ میکنه و عصبانی میشه ولی وقتی خوابت میبره اینقدر از خودم ناراحت میشم که خواب خودم دیگه میپره. حالا یه نمونه از یه شب که حسنا خانم باید بخوابه رو برات مینویسم تا بعدا که خوندی به خودت بخندی ومثل خاله زری که وقتی براش از خوابیدنش میگیم میگه وای یکی میزدید تو گوشم چطور تحملم میکردید بعدا بگی وای مامانی چکار میکردمممممم. مامان:حسنا ساعت 1 نیمه شبه بیا بریم بخوابیم حسنا :نه بیدارم مامان :باشه من رفتم بخوابم حسنا:نهههههههههههههه.(خودت رو لوس میکنی...
9 دی 1392