13 بدر 93
حسنا تا این 2 سال و 3 ماه و 7 روز و 0 ساعت و 30 دقیقه و 15 ثانیه سن دارد.
وارد شدنت به 27 ماهگی مبارک گل خوشگل و نازم
امسال 13 بدر هم مثل چند سال اخیر باغ عمو مجید بودیم ولی امسال ماشالا جمعیتمون نزدیکای 60 نفر بود و شما هم از اینجور شلوغی ها بیزارررررررررررررر.
خیلی متاسفانه مامان رو اذیت کردی همش میگفتی بغل بغل ...مامان من رو بغل تُن.پیش هیچکسم نمیرفتی مگه بهت گوشی یا تبلت میدادن.
آتنا دختر دختر عمو فاطمه بابایی رو خیلی دوست داری حتی فیلمهای پارسالت تو باغم که با اون هستی رو زیاد دوست داشتی ببینی.امسال عیدم که هی میدیدش بهش میگفتی دوست من.دائم میگفتی دوست من بیا خونه ما...دوستم بیا بازی تُنیم و....خلاصه اینجوری شد که فکر کردی آتنا دربست مال خودته وبس 13 بدر مامان رو حسابی کلافه کردی.چون پانیذ دختر پسر عمو حمید بابایی هم دقیقا حس تو رو به آتنا داشت واینجوری بود که تو گریه ودادو بیداد میکردی آتنا فقط دوست منه نره پیش پانیذ...پانیذ رو بغل نتُنه...وای خدای من همش میخواستم هواسم باشه دعواتون نشه.
بدترین 13 بدری بود که داشتم خیلی خیلی اذیت شدم وعصبییییییییییییییییی....جوری که خاله میتی که بعدازظهر بود که به جمعمون پیوست از برخوردی که باهاش داشتم هاج وواج مونده بود چون اصلا حوصله جواب سلام دادنشم نداشتم ...طفلی مونده بود چی شده. بعدش براش توضیح دادم
همه عموزاده ها و اهیل بیتشون جمع شدن وحسابی زدن ورقصیدن و تو چون کلا تو کار بهونه گیری بودی میگفتی چرا میرقصن همه نرقصنمنم همش میگفتم مامان تولد توست دارن برای تو میرقصنولی وقتی مسخره بازی در میاوردن کلی میخندیدی...
به فردای 13 بدر هم مامانی بد جور مریض شد و تا شب هم ادامه داشت ولی خدارو شکر با خوردن چند تا قرص خوب شدم.
برات آرزوی روزهای شیرین تو سال جدید رو دارم همه هستی من