عروسی مهسا
حسنا تا این لحظه 2 سال و 4 ماه و 4 روز سن دارد.
مامان تنبل اومد.....خیلی بی حوصله وتنبل شدم فکر میکردم بهار بیاد شاید شور واشتیاقم برای همه کارها منظورمه بهتر شه اما نشدحسنا خانمی هم که هزار ماشاالله اصلا قصد نداره یه کم بی خیال نق ونوق بشه ولی با تمام اذیت کاریهات اینقدر ماشاالله شیرین زبون و بلا شدی که یه موقع ها یادم میره چقدر اذیتم میکنی دورت بگردمممممممممممممممممم.
اول 28 ماهه شدنت مبارککککککککککککککککککککک
بعد اینکه تو هفته گذشته یعنی دوشنبه 29 اردیبهشت رفتیم تهران عروسی مهسا نوه عموی بابایی.دیگه فکر کنم تکراری باشه بنویسم تو راه و اونجا چه بلایی سرم آوردی،البته اینسری یه کم بهت حقم میدم چون همش تو راه بودیم وهمه خسته وکلافه شدیم چه برسه به شیطونک خانم.
یکشنبه غروب راه افتادیم و سه شنبه غروب خونه بودیم فقط خستگی وماشین سواری....خخخخخخ
اینم یه عکس از تو سالن
نمیدونم چرا وقتی میام وبلاگت رو بنویسم هر چی فکر میکنم از کارهات وشیرین زبونیهات یادم نمیاد