حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

خاطرات عید 93

1393/1/21 11:51
نویسنده : فائزه
485 بازدید
اشتراک گذاری

حسنا تا این لحظه 2 سال و 2 ماه و 19 روز 12 ساعت و 32 دقیقه 30 ثانیه سن دارد.

سال 92 با تمام مشکلات وسختیهاش شکر خدا تموم شد هر چند که روز آخرشم من وبابایی رو از نفس انداخت وهمچنین روز اول سال 93 رو هم با کلی کار شروع کردیم.

ولی انشاالله سال خوب و پر برکت و سرشار از شادی برای همه مردم ،همه نزدیکان،همه عزیزان و همچنین برای ما باشه.

انشاالله حسنای مامانی هر چند که الان که 21 روز گذشته همچنان بداخلاق و بهانه گیر هستی وحسابی مامان رو اذیت میکنی ولی در سال جدید روز به روز خانم تر بشی وکمتر بهونه بگیری.البته قصد دارم که ببرمت روزی 2-3 ساعت بزارمت مهد کودک امیدوارم که از اونجا خوشت بیاد.

و اما عید 93 چطوری گذشت:

خدارو شکر در کل خوب بود و شما بعضی مواقع کلی ذوق وانرژی داشتی ولی بعضی موقع ها اعصاب مامان رو بهم میریختی.

شب چارشنبه سوری که کلی از صداهای ترقه و چیزای دیگه خوشت میومد و وقتی با بابایی از رو آتیش میپریدی قهقهه میزدی.عکس تکی نداری از اون شبناراحت

سال 91 بود که شما تازه اولین عیدی بود که کنارمون بودی و2 ماهه بودی  موقع سال تحویل که بابایی فیلم میگیره تو فیلم میگه انشاالله سال دیگه حسنا خانم ازمون فیلم میگیره .البته سال بعدش شما اینکار رو نکردی ولی امسال حتی اجازه ندادی یه عکس یادگاری کنار هفت سین 93 بندازیم چون دوربین رو از بابایی گرفتی وخودت عکاسی کردیلبخند

اینم چند تا عکس که بابا به زور تونس ازت بگیره (بعداز سال تحویل خونه مادر جون پری)

اینجا داشتی با مامان جون مریم حرف میزدی

بابا تا دوربین عکاسی رو دست میگرفت تو جیغ میزدی من عس میگیرم تا دوربین فیلمبرداری رو برمیداشت میگفتی من بیبینم.منتظرهر کار میکنم عکسهایی رو که با دوربین فیلمبرداری ازت گرفتم آپلود نمیشهناراحت

خب بگذریم...

موقعی که میخواستیم بریم بیرون از خونه که بریم عید دیدنی بزرگترها شما میگفتی من نمیاممممم...مامانی طبق معمول کلی داستان برات سرهم میکرد تا راضی میشدی راه بیوفتی و اگه جایی میرفتیم که خوشت نمیومد میگفتیم مامان بریم خونه ما....ولی وای اگه از جایی خوشت میومد به زور باید راضیت میکردم که بیای بریم خونه.

ولی مامانی از یه کارت واقعا ممنونه که با اینکه عاشق شکلات هستی و مامانی فکر میکرد هر جا بریم میخوای هی شکلات برداری بخوری ولی ماشاالله اینقدر مودبانه وخانمانه برخورد میکردی که خودم مبهوت کارهات میشدم ...آفرین به گل دختر مودبم.

الان از خواب بیدار شدی ادامه خاطرات رو بعدا مینویسم...

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

خاله معی
21 فروردین 93 12:51
عزیز دل خاله معی انقده خوشگله
tandis
21 فروردین 93 13:02
حسنای عزیزم سال نو مبارک همیشه شاد باشی از راه دور میبوسمت
Zizi مامان سارينا
22 فروردین 93 17:06
حسنا جونم عيدت مباااررررككككك عزيز خاله. كارهاي تو و سارينا خيلي شبيه همه. سارينا هم مثل تو همش داره عكس ميگيره يا وقتي ازش عكس ميگيريم سريع مياد ميگه بيبينم. قربون جفتتون. البته اذيت هاتون هم شبيه همه هااااا.... گريهههه نق نق. عيبي نداره من و ماماني تحمل ميكنيم تا شما انشالله امسال دختراي خوبي بشين.
غمخورك
23 فروردین 93 16:31
خب من هم خاله پر مشغله ام ديگه حسنا خانمم پس ناراحت نميشي كه الان اومدم بگم سال نوت مبارك عزيز دلم الهي كه كنار مامان هنرمند و باباي مهربون سالي خوب و سالهايي خوبتر پيش رو داشته باشيد صورت ماه تو فرشته ناز و مامان فازي روميبوسم و زيباترينها رو براتون ارزو دارم
میترا
27 فروردین 93 14:57
عزیییییییییییییییییییزم .... امیدوارم این سال جدید برای شما حسنا کوچولوی ناز و برای خانواده ی مهربونت پر از صلح و صفا و سلامتی و شادی باشه ... منم با مهد کودک موافقم .... اونجا با بچه های دیگه بازی میکنه و سرگرم میشه و چیزای مختلف از هم دیگه یاد میگیرن