حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

یلدای 92

حسنا تا این لحظه1 سال و 11 ماه و 7 روز و 20 ساعت و 29 دقیقه و 10 ثانیه سن دارد. عزیزک مامان یلدای امسال هم اومد ورفت وتو همون شب وارد 23 ماهگی شدی. 23 ماهه شدنت مبارک دیگه کم کم داری به 2 سالگی نزدیک میشی عزیزترینم مامانی امسال دایی جان نتونست یلدا پیشمون باشه و جای هر 3 شون خیلی خالی بود. یلدای امسال رو هم مهمون خاله فهیمه بودیم .خدارو شکر خوش گذشت ولی خوب نمیدونم چرا میگن این شب خیلی بلنده ما که وقت کم آوردیم نشد خوب چند تا عکس ازت بگیرم ،البته اونشب شمام یه جورایی بودی بهتره اینجا نگم آخه حیثیتیه ولی چند تا عکس انداختم ازت که کمی تار شده از بس وول میخوری خوب وروجک مامان این حسنا خانم در حال خوردن کیوی ...
7 دی 1392

اولین برف

حسنا تا این لحظه 1 سال و 10 ماه و 28 روز 18 ساعت و 13 دقیقه و 20 ثانیه سن دارد بالاخره بعداز کلی انتظار و حسرت خوردن که چرا فقط اینجا برف نیامده  امروز لطف خدا شامل حالمون شد و اولین برف نمیدونم بگم پاییزی یا دیگه زمستونی حسابش کنیم اومد؟چون دیگه 2 روز بیشتر از پاییز 92 هم نمونده و همینطور 1 ماه و 2 روز دیگه تا 2 ساله شدن دخترکم باقیست. خدایا شکرت چقدر زود میگذره ... آره عزیزکم بالاخره برف اومد ولی هنوز اینقدر زیاد نیست که به قولی که بهت دادیم عمل کنیم وبرات آدم برفی بدرستیم ولی اگه تا چند روز آینده برف بیاد احتمالا اونقدری میشه که بری برف بازی کنی وآدم برفی خوشگل درست کنیم. حالا از خودت بگم عزیز دلم که هزار ماشاالله یه...
28 آذر 1392

دخترک خانم من

حسنا تا این لحظه 1 سال و 10 ماه و 15 روز و 14 ساعت و 47 دقیقه و 35 ثانیه سن دارد عزیزک مامان امروز دقیقا 1 ماه و5 روزه که دیگه شیر نمیخوری ومیشه گفت عادت کردی وبهونه گیری هات کمتر شده و راحت تر (البته بعضی موقع ها )میخوابی. یه چیز دیگم اینکه الان شما حدودای دو هفته میشه که دیگه پوشک نمیشید و مثل خانم خانما میرید دستشویی.البته باید خیلی مواظبت باشم بعضی مواقع دوست نداری بگی که جیش داری و میخوای مثل قبلا راحت باشی اما نمیشه به خاطر همین مامانی مجبوره هی به هر بهونه که شده ببرت دستشویی. مامانی میترسم باهات مسیر طولانی برم میگم نکنه یه دفعه جیش کنی به خودت ولی جمعه گذشته رفتیم خونه عمه مامانی روضه و تو سربلند از اولین مهمونی درو...
15 آذر 1392

یه اشتباه کوچولو درمحاسبه

مامانی جون اینقدر از به دنیا اومدن محمد ماهان دایی جان ذوق زده بودم و از اینکه پیششون نیستم ونمیتونم ذوق وهیجانم رو با در آغوش گرفتنشون نشون بدم یه اشتباهی در پست محمد ماهان کردم و اون تفاوت سنی گل گلابم با پسر داییه که اینجا درستش رو مینویسم: حسنای عزیزم حدود 1 سال و9 ماه و25 روز و14 ساعت از پسر دایی جانش بزرگتره....قربون هر دوشون بشم الهی هزار ساله وهمیشه سلامت باشین ...
15 آذر 1392

حسنا در دسته های عزاداری

حسنا تا این لحظه 1 سال و 10 ماه و 15 روز و 14 ساعت و 7 دقیقه و 10 ثانیه سن دارد عزیزک مامان پارسال که میرفتیم دسته های عزاداری امام حسین رو میدیدی فقط با تعجب نگاه میکردی ولی امسال اینقدر مشتاق بودی که تا صداشون رو که از خیابون میشنیدی بدو بدو میومدی وهی میگفتی مامانی بِییم یعنی بریم.تند تند آمادت میکردم و میرفتیم. جالب اینجا بود که تو میخواستی مثل میون دار دسته ها جلوی دسته حرکت کنی وسینه بزنی. یه شب که با مامان جون اینا رفته بودیم بیرون هیئت ابوالفضل که اومد تو باز میخواستی بری وسط ولی چون هیئت شلوغ وخیلی بزرگیه نمیشد .دسته طبل زنانش خیلی زیادن و موقعی که به ما رسیدن باید می ایستادن و موقع استراحتشون بود منم بردمت بینشون و یکی...
15 آذر 1392

22 ماهگی

حسنا تا این لحظه 1 سال و 10 ماه و 3 روز و11 ساعت و 48 دقیقه و 15 ثانیه سن دارد عزیزکم 22 ماهه شدنت مبارک حسنا جیگر مامانی امروز 24 روز میشه که دیگه می می نخوردی ولی هنوزم گاهی بهونه میگیری،هنوزم بد میخوابی و موقع خواب خیلی بهونه میگیری .ولی خدارو شکر غذا خوردنت بهتر شده البته روزهایی هم هست که باز به سختی غذا میخوری نمیدونم چرا؟ دیروز تو خیابون گرسنت بود برات موز خریدم برای اولین بار یه موز رو کامل بدون ادا ادفار خوردی ولی شام اصلا نخوردی .مثلا رفتیم رستوران همین که شام رو آوردن شروع کردی بهونه گیری و چون دیگه زیاد عادت به پوشک نداری هی میگفتی داغ داغ (یعنی جیش کردم)و وقتی دیدی زیاد گوش نمیدم بلند داد میزدی بی بی...مامانی بی بی(...
3 آذر 1392

محمد ماهان

حسنا تا این لحظه 9 ماه و 26 روز و 20 ساعت و 3 دقیقه و 15 ثانیه سن دارد. حسنا عزیز دل مامان امروز ظهر حدودای ساعت 12 ونیم پسر دایی جان محمد ماهان عزیز به دنیا اومد. وای نمیدونی چقدر دلم پر میزنه ببینمش میگن ماشاالله تپلی و نازه . الهی که هزارساله بشه مامان جون که زنگ زد بهم خبر داد اشکهای شوقم بند نمیومد همون لحظه زنگ زدم دایی جان دیدم اونم تازه محمد ماهان رو دیده بود وبه شکرانه اش داشت اشک میریخت نتونستیم درست با هم حرف بزنیم.ولی بعد زنگ زد وکلی بهش تبریک گفتیم.قربون دلش برم .انشاالله پسرش هم مثل خودش یک مرد تمام عیار و مهربون، دادرس و قلبی سرشار از محبت بشه،دایی جان خودش همینطوره فداش بشم. پس پسردایی حدود 1 سال و 25 روز...
25 آبان 1392

خاطرات یکماه گذشته(2)

حسنا تا این لحظه یکسال و 9 ماه و 18 روز و 18 ساعت و 29 دقیقه و 40 ثانیه شده خب ادامه خاطرات مهرماهمون که دیگه الان باید بنویسم خاطرات 2 ماه گذشته چون به نیمه آبان رسیدیم. عزیز دلم 23 مهر دعوت شده بودیم تهران عروسی دختر خاله مامانی (سپیده) که مامان هم با خاله های تهرانی نی نی سایتی مطرح کرد و پیشنهاد داد که هر کس دوست داره بیاد تا با هم قرار ملاقات بزاریم وهمدیگر رو ببینیم . که متاسفانه جز مامان سارینا جون و مامان 3 قلوها کسی براش مقدور نبود که بیاد سر قرارمون. مامان سارینا جون هم ازمون خواست که بریم خونشون تا هم مامانها راحت باشن وهم نی نی های گلمون کنار هم بیشتر بازی کنن. خلاصه ما هم روز یکشنبه 21 مهر بعداز ظهر از خونه ...
17 آبان 1392

محرم 92

حسنای مامان امروز روز اول محرمه سال 92 هستش. عزیز دل مامان پارسال تو این موقع ها 9 ماهه بودی و الان 1 سال و 9 ماه خدایا ازت خیلی خیلی ممنون به خاطر وجود دختر نازم وزیباترین لحظه های زندگی رو برامون رقم میزنه. نازدونه من پارسال روز علی اصغر حسین بردمت تو جمع شیرخوارگان وتو هم یکی از شیر خوارگان حسینی بودی انشاالله خدا توفیق بده قصد دارم امسال هم ببرمت اینم یه سری عکس از محرم پارسال ...
14 آبان 1392