سفر 2 روزمون
حسنا تا این لحظه 2 سال و 3 ماه و 8 روز و 12 ساعت و 13 دقیقه و55 ثانیه سن دارد. بابایی چند وقت بود تصمیم داشت بره تهران چون یه سری خرید داشت و دوست داشت ما هم همراهیش کنیم.مامانی چون از اینکه نکنه شما تو راه و حتی تهران اذیت کنی واذیت بشی دلش نبود ولی دایی جان اصرار میکرد که بیایید دلتنگتونم البته ما هم واقعا دلمون براشون تنگ شده بود شما که هر روز اگه 20 بار یاد ماهان نکنی روزت تموم نمیشه قربون دختر مهربونم. جمعه 29 فروردین یهو 5 عصر تصمیم گرفتیم بیوفتیم راه تا وسایلمون رو جمع کردیم 7 شب شد و راه افتادیم.ساعت 12و نیم 1 بود که رسیدیم خونه دایی جان . خدارو شکر تو راه بیشترش رو خواب بودی و دختر خانمی.هر وقتم بیدار ب...
نویسنده :
فائزه
11:32