مروارید های پر دردسر
عسل گلاب مامانی بالاخره دندوناش دراومد. حدس مامانی درست بود واون تاول سفید روی لثه کوچولوت نشونه وجود یه مروارید بود. بمیرم که اینقده اذیت شدی .مامانی خیلی تب کردی تقریبا از شنبه صبح تا 3شنبه توهمش تبت بالا وپایین میشد. روز دوشنبه که دیگه اوج تب ودرد دندونت بود .بعدازظهرش دیگه دلم کباب شد اینقده دست خودت رو میکردی دهنت وفشار میدادی .دستم رو شستم وکناردستم که نرمتره رو گذاشتم تو دهنت .آخه نه دندونگیرت رو میگرفتی نه هویج وحتی خیار که اینقده دوست داری رو. دست مامان رو چنان گاز گرفتی که جای دندونای کوچولوت موند رو دستم .آره مامان جون دندونا! شما همزمان داشتی دوتا باهم در میآوردی فدای مرواریدهای ریزت که اینقده اذیت...
نویسنده :
فائزه
19:12