آبان 93
سلام عزیزک مامانی
که الان 2 روزه وارد 33 ماهگی شدییییییییییییییییییییییییییییییییی
2 سال و 9 ماهه شدنت مبارککککککککککککککککککککک
قربون قد و بالات برم زندگیم
و اما از مهد رفتنت بنویسم که همون یه روز بود.. برا اینکه شبها زود نمیخوابیدی که صبح به موقع بیدار شی بابایی هم گفت بی فایدس بهتره فعلا بی خیال مهد بشیم.اما شما هزار ماشاالله اینقدر قدرت تخیلت بالاس که از همون یه روز مهد و مربیتون شادی جون همچنان داری داستان تعریف میکنیمن نمیدونم این 1 ساعت و نیمی که اونجا بودی چقدر ماجرا پیش اومده که حدود 17-18 روزه هر روز یکی دوتا داستانش رو برامون تعریف میکنی.
اما عنوان این مطلب رو آبان انتخاب کردم چون آبان پارسال بود که یهو تصمیم گرفتم که شمارو از شیر بگیرم تا چند روزه دیگه یکسال تموم میشه ولی همچنان یادته و دائم ازش یاد میکنی.همچنین آبان بود که شما دیگه پوشک نشدید و یاد گرفتی که دستشویی بری.قربونت برم که اینقدر خانم شدی.
شکر خدای بزرگ که پارسال آبانم با همه سختیهاش گذروندیم ان شاالله امسال آبان خوبی داشته باشیم.
تا یکی دو روز دیگه هم محرم از راه میرسه نمیدونم امسالم مثل پارسال اشتیاق رفتن به دسته های سینه زنی رو داری یا نه پارسال که همش میخواستی سردسته باشی تا یه دسته میومد میدوییدی و اول دسته شروع به تبل زدن میکردی.
راستی حسنا جونم این لباسم که تنته مامانی برات دوخته ..چقدر خوشحالم ترو دارم عزیز دلم