کلاس زبان

 حسنا تا این لحظه 3 سال و 4 ماه و 1 روز سن دارد.

گل دخترم 40 ماهه شدنت مبارک

عزیز دل مامان دیگه اینقدر بزرگ شدی که یه تصمیماتی رو به عهده خودت میذاریم .

به عنوان مثال بگم که من و بابایی با اینکه اطرافیان شدیدا اصرار داشتن گوشت رو سوراخ

کنیم ولی دلمون نمیومد و عقیده داشتیم برات زوده تا اینکه خودت دیگه علاقه نشون دادی و

خودت ازمون میخواستی گوشِت رو سواخ کنیم.حدود یکسالی شد که میگفتی مامانی گوش منم

سوراخ کنید...جالب اینجاس نه النگوهات رو دست میکنی نه اجازه میدی گردنبندو انگشترت

بیشتر از وقت مهمونی دستت باشه ولی گوشواره رو شدیدا دوست داری.

بله بالاخره مامان دل رو زد دریا و 25 فروردین بود که رفتیم برا سوراخ کردن

گوشت.نمیدونم چرا اینقدر استرس داشتم حتی اونجا چند بار پرسیدم حسنا مامان پشیمون

نشدی؟توام لبخندی میزدی میگفتی نه

بالاخره آقای دشتی که دیگه حسابی پیر شده گوش دخمر گل من رو سوراخ کرد و دو تا

گوشواره آبی خوشرنگ که خودت انتخاب کردی رو به گوشِت کرد.

حسنا جان مامانی چند وقتی بود که شدیدا به یه زبان دیگه غیر زبان مادری علاقه نشون

میدادی و دائم هر کلمه ای رو میخواستی بگی یه چیز دیگه میگفتی.مثلا یه روز گفتی مامان

من لی میخوام ..من همینجور موندم گفتم لی چیه؟گفتی هنی(یعنی)سمنو ...لی اسم

خارجیشههههه...هاج و واج نگاهت کردم فقط...

بعضی چیزهارو هم از ما میپرسیدی که مثلا حسنا به خارجی چی میشه؟مامان به خارجی چی

میشه؟و...

من دیدم خیلی علاقه داری نشون میدی و بهت گفتم مامان دوست داری بری مهد یا کلاس

زبان خارجی که یهو چنان هیجان زده شدی و با یه هیجانی گفتی کلاس زبان که دیگه موندم

چی بگممممممممممممممممم...

از یه طرفم دیدم خودت داری زبان جدید اختراع میکنی پس تصمیم گرفتیم اجازه بدیم بری

کلاس زبان تا لااقل اگر خواستی فارسی حرف نزنی کلمات رو درست خارجی ادا کنی.

خلاصه رفتم آموزشگاه زبان گویا و سوال کردم برا سن شما هم کلاس یا دوره ای برگزار

میکنن که گفتن یه کلاس هست که دو جلسس شروع شده و زیر 6 سالن و یه دونه هم همسن

شما هست.

بله دیگه هم از محیط آموزشگاه خوشت اومد هم به زبان خارجی علاقه داشتی به خاطر همین

ثبت نامت کردی و از30 فروردین هفته ای دو روز میری کلاس زبان

اینجا بدوبدو داشتی میرفتی که سوار ماشین بشی از بس عجله داری بری کلاس

اینم چند تا عکس از حسنا گلی سر کلاس زبان