عید 94
حسنا تا این لحظه 3 سال و 3 ماه و 3 روز سن دارد.
عزیز دل مامان با کلی تاخیر عیدت مبارککککک
امسال اینقدر درگیری و کار قبل عید داشتم که نتونستم به وبلاگت سر بزنم و به روز کنم.
سال 1394 هم نیمه ماه اولش رو رد کرده که من الان فرصت کردم یه سر بیام نمیدونم بتونم این پست رو کامل
کنم یا میمونه برا فرصتی دیگه...
بگذریم...
از سال جدید بگم که شما امسال سفره هفت سین شناس شده بودی و با اینکه وقت نکردم ولی یکساعت
مونده به سال تحویل برات سفره هفت سین چیدم و شما هم کلی ذوق کردی.
تحویل سال ساعت 2و 15 دقیقه نیمه شب بود که از بس خسته بودی نتونستی بیدار بمونی و عکسی هم سر
سال تحویل داری.
امسال بیشتر از پارسال به مهمونی رفتن علاقه داشتی ولی هر جا میرفتیم نمیدونم از مهمونی چی تو ذهنت
بود که همش میگفتی از اینجا بریم یه مهمونی خوب اینجا بده
امسال بابایی قصد سفر کرده بود و شمام همش میگفتی بریم مسافرت جوری که دیگه کلافه میشدم از
دستت...امسال خداروشکر عید با نعمت بارون همراه بود و تقریبا نیمه اول تعطیلات نوروزی همه جا بارندگی بود.
قرار بود از هفتم -هشتم فروردین بارندگی ها کم بشه ماهم بریم سفر که غروب جمعه که هفتم بود خبر دادن
عمو خسرو شوهر خاله فاطی مامانی فوت شدندیگه ساعت 1 صبح شنبه راهی تهران شدیم.تا دوشنبه
هم تهران بودیم و برگشتیم خونه.
متاسفانه موقع نوشتن خوب ذهنم یاری نمیکنه تا همه چی رو بنویسم ولی تو ادامه مطلب عکسهایی رو که تو
این چند روزه گرفتی رو میذارم اگه چیزی یادم اومد همون جا مینویسم.
حسنا خانم تو ماشین در حال رفتن به عید دیدنی
حسنا و ماهان مهمونی عید دیدنی خونه خاله فهیمه
اینم شما و 3 قلوهای خاله مریم که اومده بودن نهاوند
قرار بود بیان خونمون و شما هم خیلی خوشحال بودی اما دیگه نتونستن بیان ما رفتیم نهاوند دیدنشون .تو یه پارک قرار گذاشتیم 2 ساعت با هم بودیم و شماها کلی بازی کردید.
بازم میخواستم تو این پست یه سری عکسهارو بذارم ولی دیگه داره طولانی میشه چون من نیمه فروردین شروع کردم ولی ویرایشش تا الان که 2 فروردینه طول کشید
وای کلی اتفاقات جدید افتاده باید زرنگتر باشم همه رو برات بنویسم.