31
مامانی19 روز از 31 ماهه شدنت گذشته و مامانی نرسیده وبلاگت رو آپ کنه
دخترکم 31 ماهه شدنت مبارک
با اینکه داری هزار ماشاالله بزرگ و بزرگتر میشی وهر روز شیرین
زبونتر و فهمیده تر نمیدونم چرا وابستگیت به مامانی هی بیشتر
میشه.طوری که حتی تا تو آشپزخونه هم نمیتونم برم همش میگی بیا بشین
پیشم...چرا گل مامان؟با این کارهات دلواپسم میکنی عزیز دلم...
تو این مدت که ننوشتم بگم که یه سفر دیگه با عموها و مادر جون پری به
شمال داشتیم و خدارو شکر خوب بود.
یه عروسی و چند تا مهمونیم رفتیم که تو هم بهت خوش گذشت هم مامان
رو خیلی اذیت کردی.ولی برا ععنی عروسی منه تروسی لباس عروسی
که برات دوختم رو خیلی دوست داشتی و قبل از عروسی و الانم بعداز
عروسی میپوشی و هی نا نای میکنی.آخه تو عاشق جشنی و اسم هر گونه
جشن که بیاد مثل تولد،عروسی،بله برون،حنابندون....همش میگی مال منه
یعنی مثلا عروسی منه ،تولد منه....
فرصت نمیکنم مثل قبل برات بنویسم ولی باز در اولین فرصت حتما
دوباره با جزئیات خواهم نوشت.
فقط دعا میکنم که گل دخترم از بهونه گیریهاش کم بشه و دیگه اینقدر به
مامانی نچسبه چون واقعا وقتم گرفته میشه و به هیچ کاری نمیرسم.