حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

بلاخره واکسن زده شد

1392/5/23 22:56
نویسنده : فائزه
214 بازدید
اشتراک گذاری

حسنا عزیزم بلاخره 7 مرداد با هزار ترس ودلشوره بردمت و واکسن 18 ماهگیت رو زدیم.

مامانی ببخشید خیلی درگیرم وکم وقت میکنم برات بنویسم گلم.

ولی خدارو شکر کابوس واکسن 18 ماهگی تمام شد.خیلی ترسونده بودنم ولی اونقدرها هم وحشتناک نبود .ولی بمیرم خیلی پات درد میکرد.

ایندفعه برای زدن واکسن بردیمت پپیش پسر دایی بابایی که تو یه مرکز بهداشت دیگس ولی همه میگفتن خیلی خوب واکسن میزنه .منم برای اینکه خیالم راحتر باشه بردم تا ایشون واکسنت رو بزنه.

وقتی اولی رو زد که تو بازو بود مامان رو نگاه کردی وبغضت ترکید ولی آروم آروم اشک ریختی دلم ریش شد عزیز دلم،با ناله گفتی مامانییییییی منم گفتم بمیرم عزیزم.

چون دلم نمیومد نزدیکت نیومدم بابایی دست و بعدم پات رو گرفته بود خانم پسر دایی بابایی هم که همکار همسرشه بدنت رو گرفته بود که تکون نخوری بیشتر دردت بیاد.واکسن پات رو که زد باز با همون بغض اشک میریختی تا اینکه اومدم بغلت کردم وگفتم مامانی دورت بگرده با صدای بلند گریه کن که یهویی صدات درومد وعروس دایی بابایی گفت آها حالا شد.

خیلی پات درد میکرد همش میگفتی اوییییییی اویییییییییییی

از اونجا که اومدیم به خاطر اینکه بهت استامینوفن داده بودم خوابیدی ولی وقتی بیدار شدی وپات رو تکون دادی باز اشکت درومد ومیگفتی مامانییییی دردر یعنی درد داره وهی میگفتی اویییییی.

دورت بگردم عروسک با حجب وحیام

خب خدارو شکر این واکسن هم زدی ودیگه واکسن نداری تا انشاالله موقع رفتن به مدرسه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)