نوشتن یادداشتها
عمر مامانی الان یه مدتیه که بعضی شیرین کاریهات وکلمات بامزت رو تو یه دفتر یادداشت میکنم.ولی وقت نشده که بیام واینجا برات بنویسم.
اول بگم که امروز 13 رمضان 92 هستش و تو جیگر مامان دومین ساله که شیرین ترین و بهترین چیزی هستی که سر سفره افطار داریم.
کارها وکلمات شیرین زندگی مامانی:
دیگه مداد و خودکار دست میگیری وتو کتاب ودفترت نقاشی می کشی(البته خط خطی)تا مداد یا خودکار دست میگیری ومیخوای بگی دفتر بدید میگی:چِش چِش اَبو. قربونت برم
وای وقتی از خواب پا میشی هنوز چشمهات رو باز نکرده میگی ماماننننننننننن ماماننننننننننننن ماماننننن و تا نیام پیشت یه بند میگی و جوری صدا میزنی انگار یه کار مهمی داری
عاشق انگوری مخصوصا شیرازی ....البته الانم آلو قرمز خیلی دوست داری به به انگور ومیوه هایی که اسمشون رو نمیدونی میگی اَنِه.
دیب یعنی سیب و مو یعنی موز رو بلدی.
کسایی رو که نمیدونی چه نسبتی باهات دارن رو مامان صدا میزنی چه زن باشه چه مرد...
ولی عمو،دایی وعمی(یعنی عمه) رو میگی هنوز نمیتونی بگی خاله
اونروز رفته بودیم باغ دایی مامانی به خانم دایی میگفتی عمیییییییی
یه برنامه کودک شبکه همدان میده اسم مجریش عمو حمیده از اون خوشت میاد و هی میگی اَمید اَمید.یه تبلیغی هم شرکت تبرک داره که لولر هاردی رو درست کردن و یه جای تبلیغ داد میزنه حمید،اونم خیلی دوست داری وتا تبلیغ شروع میشه خودت میگی اَمید.
دیگه خرابکاریهات داره شروع میشه اوایل 17 ماهگی اولین نقاشی رو روی دیوار بالای تخت مامانی وبابایی به تصویر کشیدی.
هر موقع یه سوال ازت میکنن در مورد خرابکاریهات که حسنا کی این کا رو کرده مظلوم میشی وبا صدای یواشی میگی مامان.
وقتی زمین میخوری یا به جایی میخوری ودردت میاد یا دست وپاهات زخم میشه لبهات رو میدی جلو ومیگی اویییی...آییییییییی
تا چند وقت پیش به آقا میگفتی آلاو....ولی الان دیگه میگی آدا.
دورت بگردم عروسک قشنگم