حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

ماه مامان

1392/3/16 16:49
نویسنده : فائزه
209 بازدید
اشتراک گذاری

ماه مامان شما 16 ماهه شدی

 

دورت بگردم مامانی خیلی بی حوصله شده وکمتر میتونه بیاد برات از شیرین کاریهات بنویسه.

حسنا مامانی از یه کوچولو اذیت کاریهات که مقتضای سنته بگذریم واسه خودت وما خانمی شدی.

وقتی بهت میگم حسنا برام اون چی رو بیار کلی ذوق میکنی و بدو بدو میری که بیاری.

کارهای خطر ناک انجام میدی واین موضوع مامانی رو خیلی میترسونه.چند شب پیش رو تراس بابا جون اینا داشتی از این ور به اون ور میدویدی خوب بود بابایی تو حیاط بود یهویی خودت رو از اون بالا پرت کردی بابایی پرید گرفتت تو هم انگار نه انگار قلب ما اومده تو دهنمون هر هر خندیدی....مامان جون حالش بد شد براش آب قند درست کردیم.

حسنا عسلکم صلوات-الله اکبر وخدارو شکر رو میگی وهر سه کار رو مثل هم انجام میدی دستات رو بالا میبری ودهن کوچولوی نازت رو بیضی میکنی ولی برا هر کدوم یه آهنگ خاص تو صدات هست که مارو متوجه میکنه کدومه منظورته.دورت بگردم شیرین زبونم

حسنا چند وقته یاد گرفتی میری تو دکوری میشینی....وکلی هم حال میکنی.همش میگی درو ببندید بعدش میکوبی به شیشه و با ما بای بای میکنی ...

دیگه  موقع بای بای کردن کلمه بای هم تلفظ میکنی.بعدشم یه بوس محکم پرت میکنی.

عزیز دل مامان من این پست رو برات دوم خرداد نوشتم ولی تو یهو بیدار شدی ومن ثبت موقت کردم که بعدا بیام کامل بنویسم ولی خب تو یهویی از شنبه 4 خرداد مریض شدی ودقیقا یک هفته مریض بودی .دندون تختت یه کوچولو نیش زد همه گفتند علت اونه ولی دکتر گفت سرما هم خوردی.فدات شم مامان باز دوباره لاغر شدی ....تا دیروز 15 خرداد هم باز آب ریزیش بینی داشتی ولی خب دیگه حالت روبراه بود خدارو هزاران بار شکر وحداقل یه ذره غذا میخوری.

اون یکهفته واقعا سخت بود تو حتی لب به آب هم نمیزدی فقط می می میخواستی وفقط بغل مامانی میخواستی بمونی.دیگه مامانی هم از بی خوابی وخستگی وناراحتی بی حالی تو داشت مریض میشد تمام هستی مامانیییییییییییییییییی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)