خرابکاری
حسنا دخمرک شیرین وشیطونم برات بگم که:
اون هفته یکشنبه مامان جون مریم اومد بهت سری بزنه که تو باهاش رفتی خونشون.وتا مامان جون مشغول آماده کردن غذا میشه تو هم مشغول خرابکاری میشه.
بله هر چی خاک گلدون بوده میریزی تو تنگ ماهیهای بی زبون خاله زری....تا مامان جون به دادشون میرسه دیگه بی چاره ها جونی نداشتند.الانم یکهفتس هر کاری براشون میکنند حال نمیان ویک خط درمیون نفس میکشن.
بله برات بگم که جمعه هفته پیشم رفتیم قزوین عروسی خواهر خاله نرگس....وتو چون تو راه خوب نخوابیدی وشب قبلش هم بله برون رفته بودیم واونجا کلی با دیدن رقصیدن دیگران ذوق میکردی وهمش دوست داشتی تو دست وپاشون باشی وبرقصی....خیلی خسته شده بودی....ومامان رو تو عروسی کلافه کردی.
حسنا مامان دیگه تقریبا کلماتت که به زبون میاری معنی ومفهوم پیدا کردن و وقتی ازت میخواییم کلمه ای رو بگی تو هم میگی وکلی هم ذوق میکنی.
دیگه مامان میگی ودل مامان رو میبری
وقتی هم چیزی میخوای ومن بهت نمیدم لبهات رو غنچه میکنی وبا صدای کلفت وکشیده میگی ماماننننن
دیگه بابا رو میگی وبابایی قربون صدقت میره
به گنجشک میگی:گوجو
به گوشی موبایل میگی:گودی
یه سری کلمات هم میگی که دقیقا معلوم نیست چیه؟مثل دیبی و....(یادم نیست الان)
کی بود-چی بود-کیه-چیه رو خوب وبه موقعش میگی.
به بیا میگی:اییا
شعر چشم چشم دو ابرو رو اینجوری میخونی:چش چش دو(تا همین جا)
به پشه میگی:چِپه
تا اینجاهر چی یادم بود رو تند تند نوشتم بازم برات مینویسم انشاالله هر چی یادم بیاد.