من و حسنا چی کشیدیم
حسنا عسلکم این مرواریدهای کوچولوت هم تو هم مامان رو حسابی اذیت کردن.
الهی بمیرم که بلافاصله بعداز اون مریضیت شروع کردی به دندون درآوردن وبدنت ضعیف بود خیلی سخت دراومدن.
حین دندون درآوردن تب کردی وباز ضعیف تر شدی.
باز از جمعه سرماخوردی و آبریزش بینی وسرفه .یکشنبه بردمت دکتر داروهاش اثر که نکرد هیچ روزی که بعداز 2 هفته دندون درآوردنت فکر میکردم حالت بهتره و تدارک آش دندونیت رو دیده بودم از همیشه اوضاع حال واحوالت بدتر شد.
هیچ نفهمیدم چی شد وچی گذشت.تموم برنامه هام به هم ریخت .مادر بزرگها زحمت کشیدن آش رو به سرانجام رسوندن وتقسیم کردن وتو همش گریه- تب -استفراغ ومامانی بیچاره دق.
دوباره بعدازظهر بردمت دکتر .خیلی ضعیف شدی و عصبانی .همش نق میزنی.
از دیروز هم که شکمت زیادی کار میکنه هنوز برای دندونات درد داری .شربت کوآموکسی کلاوت رو قطع کردم چون احتمال دادیم اسالت از اون باشه.
به هر حال امیدوارم که زودتر روبراه شی مامانی .
مامان دیگه طاقت نداره تو تب داشته باشی ومریض شی.از بس ناراحت تو بودم یه تار موی سفید افتاده تو سرم.همه بهم میخندن میگن اینجوری پیش بری تا یکسال آینده کاملا موهات سفید میشه.