رمضان 93
حسنا تا این لحظه 2 سال و 5 ماه و 13 روز سن دارد.
عزیزک مامانی 29 ماهه شدنت مبارک
هر چند 13 روز گذشته ولی مامانی خیلی فرصت نداره.الانم که 5 روزه ماه رمضان شروع شده و بیشترین انرژیم رو جمع میکنم بتونم با شما بازی کنم و جوابگوی سوالاتت باشم.چون هزار ماشالله همش داری حرف میزنی و دائم سوال میپرسی.
اینقدر میپرسی که دیگه واقعا کم میارم چی جواب بدم....چند روز پیش برات ناهار آوردم نوش جان کنی که فیله مرغ بود که زیرش سیب زمینی و پیاز گذاشته بودم و اجازه داده بودم آروم بپزه .وقتی آوردم بخوری چون اصلا پیاز داغ دوست نداری پیازهاش رو کنار گذاشتم .
تو دیدیشون شروع کردی سوال که:
مامان این پیازه؟
آره مامانی
چرا ریختی تو غذام؟
آخه مامان پیاز غذاهارو حوشمزه میکنه
چرا خوشمزه میکنه؟
چون پیاز بوی بد مرغ رو میگیره و غذای حسنا خانم خوشمزه میشه
آخ جون مرسی پیاز....مامان چرا پیاز پیازه؟
مامان:
و همین طور با جواب دادن من به یه سوالت سوال بعدی پرسیده شد تا شما اون غذا رو میل فرمودی.
دورت بگردم اینقدر کنجکاوی شیطونک من
راستی چند روز پیش عمو محسن سگ کوچولوش رو داده بود بابا برات بیاره یعنی اینکه برا خودت باشه ...تو چقدر دوستش داشتی و باهاش بازی میکردی .اینقدر شیطون بود اسمش رو گذاشته بودی شاپرک!
ولی چون از این سگ مینیاتوری های ناز بود نگهداریش سخت بود با اینکه بابایی و شما دوست داشتید نگهش داریم و مامانی به بابا گفت ببریش بهتره چون مامان تو این روزای بلندو گرم ماه رمضان واقعا نمیتونستم مسئولیت اونم داشته باشم.
البته شما الان فکر میکنی چون اذیتش کردی شاپرک رفتهو به خاله میگفتی خاله آپوم رفت دُم شد به عمو مُسن بگو آپو آبی برام بیاره
وای خدایا شکرت چه بارونی گرفتتتتتتتت
امیدوارم هوا خنکتر بشه