حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

خاطرات یکماه گذشته(1)

1392/8/6 10:22
نویسنده : فائزه
796 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزدل مامان چون دیر به دیر میرسم برات بنویسم ایندفعه یکماه حرف دارم برات بنویسم که تا هر کجا ذهنم کمک کنه برات میگم.

اول اینکه تولد مامانی که 25 شهریور بود با اینکه هیچ جشنی نگرفتیم حتی کوچولو برا خودمون ولی کنار تو و شیرین کاری هات برام قشنگترین بود.

قربون مهربونیهات عزیز دل مامان

بعد اینکه دایی جان  اینام خونشون رو بردن تهران واز ما دور شدن ،29 شهریور بود که اسباب کشی کردن.مامان جون وبابا جون وهمچنین مامانی وخاله ها خیلی دلتنگشونیم ولی دعا میکنیم هر جا هستن موفق وسلامت باشن.انشاالله پسر کوچولوی نازدونشون هم به سلامتی این روزها قراره به جمعمون اضافه بشه از خدا میخواییم که سلامت به دنیا بیاد.

و دیگه از آخرای شهریور بگم که همون جمعه 29 شهریور من وتو بابایی رفتیم خرم آباد دیدن یکی از خاله های خوب نی نی سایتی.مامان محمد مهدی عزیز خاله رقیه خوش ذوق که براتون شعرهای قشنگ میگه،تازه یه لالایی خیلی قشنگ هم برای تو گفته که مامانی کم حواس هر دفعه که میخواد وبلاگت رو بنویسه یادش میره برات تو وبلاگت بزاره ولی بالاخره این کار رو میکنم خوشگلکم.

عکس بالا شما هستی با محمدی مهدی که تو مسیر برگشتن از آبشار بیشه ازتون گرفتیم.

عکس پایینم کنار آبشار زیبای بیشه

وای مامانی خیلی خوش گذشت وحسابی خاله رقیه رو زحمت دادیم.ولی متاسفانه وقت نشد که جاهای دیدنی دیگه هم بریم ،فقط شب همگی رفتیم بام خرم آباد که جای واقعا زیبایی هستش.

یه چیز برات بگم که ما هر جا رفتیم از آبشار گرفته تا جایی که نشستیم غذا خوردیم وحتی بام ،همش یه گروه از جووناها میومدن و با ساز و دهل میزدن ودسته جمعی رقص سنتی میکردن.بابا هم به شوخی میگفت احتمالا برا پیشواز از ماستچشمک.شمام که کلی ذوق میکردی وخوشت میومد جوری که وقتی رفته بودیم بام همش میخواستی بری باهاشون برقصی و وقتی کنار ایستاده بودی وهی شونه هات رو بالا مینداختی یکی از جوونها اومد دستت رو گرفت وبرد تو جمع خودشون با اونا برقصی .

اینجور که پیش میره این خاطرات یکماهه رو باید سریالی کنم...پس مینویسم:

ادامه دارد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

میترا
6 آبان 92 12:55
وای چه آبشار قشنگی ... چه طبیعت زیبایی داره . من تا حالا نرفتم خوش به حالتون . ما که تا سر همین کوچه هم نمیتونیم بریم با هم
میترا
6 آبان 92 12:57
محمد مهدی چقدر شبیه امیر علی پسر یکی از فامیل های ماست ...!!! ماشالله به هر دوشون (حسنا و محمد مهدی )