حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

خاطرات حسنا و خاله زری

1392/4/6 10:13
نویسنده : فائزه
741 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم.


اولین باره من دارم برات مینویسم.  مامانت خیلی کم وقت میکنه وبلاگت رو به روز کنه .میخوام چند تا از کارای جدیدت رو برات بنویسم........

چند وقت پیش داشتیم با هم بازی می کردیم که من ازت پرسیدم خاله زری رو دوست داری؟؟؟؟تو خیلی مقتدرانه گفتی نههههههه!!!!!!کلی بهت خندیدم.تو هم خوشت اومد...من ازت میپرسیدم مامان و دوست داری میگفتی نهههه....میگفتم بابا رو دوست داری؟تو هم میگفتی نههههههه....همین الآن که دارم برات مینویسم ازت میپرسم خاله زری رو دوست داری میگی نههههه....قربون نه گفتنت.حسنا جون میدونی الآن داری چی میخوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بیسکوییت با ماست.من که نمیدونم مزش چجوریه اما خودت همش میگی به به به به...

چندروز پیش اومدی پیش من.تو خونه که نشسته بودیم حوصلمون سر رفته بود برای همین تصمیم گرفتیم بریم تو حیاط.خاله جون وقتی رفتیم تو حیاط دلی از عزا درآوردی.ماشاالله اینقد شیطونی کردی که نگو.من بلند شدم گل هارو آب بدم.وسط حیاط یه کم آب جمع شده بود.تا من برگشتم این طرف رو نگاه کنم دیدم تو نیستی.دیدم بله شما رفتی نشستی تو آبها و داری با دست میزنی تو آب.دستت خیس شده بود.تند تند دستت رو میکردی دهنت.تا منو دیدی که دارم میام طرفت بدو بدو رفتی.

یه شب خونه که ما بودید مامان جون ازت پرسید عسل من کیه؟؟؟؟؟من گفتم من.تو جواب ندادی.از اون شب به بعد هروقت هرکی ازت میپرسه عسل من کیه یا خوشگل من کیه ؟یا سوالهایی از این قبیل تو با دست میزنی رو سینت و بلند میگی من من من.قربون این کارای قشنگت برم الهی.......

البته حسنای خاله مامانت  از کارهات برامون تعریف میکنه که مثل مرغابی عاشق آب بازی هستی میگفت رفته بوده تا حیاط رو بشوره تو میرفتی زیر آب شلنگ مامانت دعوات میکرد و میفرستادت اونور تو هم   از فرصت استفاده میکردی میرفتی سراغ آبهایی که رو زمین بود و با دست جمع میکردی میخوردی.مرغابی کوچولوی من.......

ههههههه الآن بابات داشت میرفت حموم تو پشت سرش بدو بدو رفتی.بابا رفت تو حموم در رو بست اینقدر در زدی تا مجبور شد تو هم ببره حموم.وقتی رفتی تو حموم کلی ذوق کردی.الآن صدای خنده هات هنوز داره میاد.نمیدونم چی شد یه دفعه عصبانی شدی.......الآن مامانت اومده پیشت میگه حسنا بیا بیرون تو هم با لحنی خشن میگی نه نه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

الی مامی آراد
11 تیر 92 18:24
سلام عزیزم لطفا تو مسابقه نی نی وبلاگ کمکم کنید تا بتونم رای بیارم بی زحمت یه سر به وبلاگ آراد جونم بزنید و با دیدن عکس کد 290رو به شماره پیامک 20008080200 ارسال کنید اگه براتون امکان داره با چند تا سیم کارت بفرستید یه دنیا ممنونم امیدوارم بتونم جبران کنم راستی فقط به یه نی نیlمیتونید رای بدید بعد از این که رای دادید به من خبر بدید تا بدونم کدوم یکی از دوستای مهربونم کمکم کردن و تعداد رای ها رو هم داشته باشم یه دنیا سپاس
مهدی طالبی
12 تیر 92 14:29
سلام و اینک زندگی ... سراسر خاطره ... التماس دعا دارم برای بیست هشت تیر فراموشتون نشه ها عروسی دعوتید سلام برسونید یا علی
میترا
13 تیر 92 9:09
آفرین حسنای خاله .... خاله میترا : عزیز خاله میترا کیه ؟ حسنا : من من من خاله زری ممنون که به مامان فازی کمک کردی تو نوشتن کارای حسنا گلی
میترا
18 تیر 92 19:33
اینم یه ماه رمضون دیگهههههههههه عزیز خاله ماه رمضونت مبارک ... مامان فازی من به روزم . اگه حالش رو داشتین خوشحال میشم بیاین