حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

ایام نوروز 92

1392/3/16 18:10
نویسنده : فائزه
339 بازدید
اشتراک گذاری

نوروز 92 هم به سلامتی اومد وبه پایان رسید.

من وبابایی امسال به دلایلی تصمیم گرفتیم نه به عید دیندی کسی بریم ونه آمادگی مهمون داری داشتیم.

روز اول عید رو که از ساعت 14:28 دقیقه روز چهارشنبه 30 اسفند شروع شده بود رو خونه مادر جون پری بودیم.عصری بود که مهمونا شروع به اومدن کردن وتقریبا تا آخر شب ادامه داشت.فردای اون روز که روز اول عید میشد هم باز خونه مادر جون پری رفتیم وکمکش از مهمونها پذیرایی کردیم.خلاصه برات بگم که روزهای عیدمون تقریبا همینجوری گذشت.


چهارمین روز عید بود که کارهای بابایی تقریبا معلوم شد.پیشنهاد دادم بریم سفر وبه باباجون رضا اینا بپیوندیم اونا اونموقع شیراز بودن که خلاصه بعداز چند روز فکر کردن ودودلی بابایی کلا مسافرت رفتن رو کنسل کردیم.


همون چهارم فروردین بود عصری به بابایی گفتم حسنا رو ببریم پارک تا چمنها راه بره آخه شما هنوز بیرون از خونه میترسیدی به تنهایی راه بری.خلاصه رفتیم پارک اولش دست مامان رو ول نمیکردی با اینکه خیلی ذوق زده شده بودی از اینکه فضای بازی برای راه رفتن داشتی ولی یه ترسی هم تو چشمات بود ومامان رو ول نمیکردی.خلاصه بردمت رو چمنها وآروم آروم دستهات رو رها کردم اولش برات سخت بود رو چمن راه بری ولی بعداز 5 دقیقه دیگه تو راهنمای من وبابایی شده بودی واسه این ور واونور رفتن.حالا عکسهای اونروزت رو میزارم برات.کلی کیف کردی وبا دیدن هر بچه ای میایستادی وهی میگفتی نِنی نِنی.


7 فروردین هم ساعت 9-10 شب بود که بابا جون اینا از مسافرت برگشتن وتو که حسابی دلتنگ خاله زری وبقیه شده بودی کلی ذوق کردی وحسابی هم سوغاتی گرفتی.


نهم عید بود که همراه خانواده های عموجواد وعمومجید وعمه مریم ومادر جون پری رفتیم باغ عمو مجید.اونجا هم دوست داشتی فقط راه بری وباز کلی صفا کردی.13 بدر هم باز همه رفتیم اونجا امسال به خاطر تو وروجک که خیلی مامان رو اذیت میکنی خاله زری هم با ما اومد که تو نگهداری تو کمک مامانی باشه.13 بدر امسال باغ عمو مجید خیلی شلوغ شد به غیر از جمع خودمون 12 خانواده دیگه هم که عموها وعموزاده های بابایی بودن اومدن اونجا.در کل خوب بود...مگه میشه تو جایی باشی وبه ما خوش نگذره تمام هستی مامان وبابا.

عکسهای اولین پیاده روی تو پارکت و نهم وسیزدهم فروردین رو در اولین فرصت تو ادامه مطلب همین پست برات میزارم.

قربون خودت وعکسهات

این عکسهای اولین پیاده رویت

اینم یه عکس از نهم فروردین

واینم یه عکس از 13 بدر امسال....بقیه عکسهای 13 بدرت همش یکی هم کنارت هست ...دیگه اینجا نمیزارم.

این چند تا عکس هم از 21 فروردینه که رفته بودیم یه جای زیبا وخوش آب وهوا وتو هم که عشق جک وجونوری با مامان جون رفته بودی پیش ببی هایی که آورده بودن برا چرا

این عکسهام همونجاست ...از بس با صفا بود دوروز بعدشم که جمعه بود ناهار بردیم اونجا واین عکس اولی هم تا بابایی وباباجون خواب بودن انداختیم.هر چند وقتی بابا جون دید کلی بهمون غر زد چرا تو جاده ازت عکس گرفتیم...

دیگه وقت نیست بقیشونم بزارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان نگار
22 فروردین 92 23:46
سلام حسناي خاله خوبي؟؟؟؟؟؟؟؟ عزيزم سال نومبارك انشالله زيرسايه حق وپدرومادت سال خوبي داشته باشي بوسسسس
الهه
24 فروردین 92 16:48
خداروشکر که خوش گذشته عزیزم...ایاشلا همیشه در کنار هم شاد باشین