حسناحسنا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
ارشاارشا، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

فندق کوچولوهای خونه ی ما

دختر یکساله من

1391/11/10 12:32
نویسنده : فائزه
748 بازدید
اشتراک گذاری

عروسک یکساله من مامانی فرصت نمیکنه بیاد وبرات بنویسه.

تو دوباره داره دندون در میاری وداستان از نو شروع شده.امروز که دارم برات مینویسم 10 روزه وارد سال دوم زندگی شدی.

پرنسس مامان در یکسال ودو روزگی که بردم بهداشت تا واکسنش رو بزنه 8200 گرم با قد 76 ودور سر 44 بود. اونروز چون واکسیناتورشون نبود واکسن شما رو نزدند وموند فرداش که سه شنبه 3 بهمن بود.

خدارو شکر واکسن یکسالگی زیاد اذیت نمیکنه وشما هم تب نکردی ولی...چهار شنبه خوب بودی واز پنجشنبه شروع به آبریزش بینی کردی اونم شدید.چون اون آقا که واکسنت رو زد گفت احتمال داره علائمی مثل سرما خوردگی داشته باشه منم فکر کردم از عوارض واکسن است.اما جمعه وشنبه هم دائم آبریزش داشتی.یکشنبه با بابایی بردیمت همدان که ببریم دکتر که به دلیل بی درو پیکر بودن مطب و نظم نداشتنش تا ساعت 3 ونیم بعداز ظهر علاف شدیم ونشد بریم پیش دکتر.ولی صبح که شما از خواب بیدار شدی دیدم که جای دندون جدیدت تاول زده به خطر همینم خیالم راحت شد آبریزشت برا دندونت اینجوری شد که دیگه اصرار نداشتم دکی ببینمت.

بمیرم برات که الانم باز آبریزش داری وهنوزم نوک دندونت در نیومده.دیشب تا صبح از زور درد اشک ریختی ونخوابیدی.امیدوارم بزرگ شدی قدر این مروارید های گرانبها رو که واسشون کلی درد کشیدی رو خوب بدونی.

این از داستان دندونت که انشاالله امروز سرش در بیاد وتو کمتر اذیت شی.

برات بگم که امروز عید بزرگیه تولد حضرت محمد وامام صادقه ...عیدت مبارک

حالا از کارهایی که دخمرک ناز یکساله من انجام میده بگم:

اول بگم که هنوزم راه نمیری تو از 8 ماهگی چهار دست وپا رفتن رو یاد گرفتی ولی فعلا قصد راه رفتن نداری.ولی تلاش فراوون داری که مستقل باشی.خودت میتونی بایستی سر پا وچند قدمی هم اگه دلت باشه بر میداری ولی نه همیشه.

بعضی از کلمات رو فقط یکبار میگی حالا یا میتونی بگی اما بروز نمیدی یا اینکه همون یه دفعه است؟

ولی کلماتی که میگی اینهاست:

ماما

مه مه

بعضی موقع ها مامان

بابا(ولی کم میگی)

به به

داخ(حتی چیزی هم که یخه میگی داخ)

نّنی(یعنی نی نی)

جی(به چیزی که دوست داری بهت بدن.فکر کنم معنی جی جی رو داره)

پِش(این رو دقیق نمیدونم برا چی میگی.ولی بیشتر موقع هایی که از خواب پا میشی وسرحالی اشاره به یه چیزی میکنی ومیگی)تا اینجا یادم بود نوشتم.

با با که میخواد بره مغازه باهاش بای بای میکنی وتند تند بوس پرت میدیوهر وقت میبینی کسی لباس میپوشه زود باهاش بای بای میکنی.

وقتی دارم بهت غذا میدم باید یه قاشق هم دست تو باشه که نی نی ها وعروسکهاتم سیر کنی تموم عروسکهات رو باید دائم بشورم چون همیشه غذایی هستن.

با اشاره میتونی منظورت روبهمون بفهمونی.

از جارو برقی و هر چیزی که صدای بلند داره میترسی.

شبکه های تلوزیون رو دائم عوض میکنی.

جوراب هات رو میاری ومیدونی که باید بپوشی پات.همچنین کفشهات رو.

لباسهاتم همه رو میکنی سرت.

چشمها وپاه ها ودستهات رو میشناسی بهت که میگیم بهمون نشون میدی.

عاشق قرقره نخی میکنی نو انگشتهات وبازی میکنی.

چند دفعه است که صبح موقع صبحانه خوردن من وبابایی که بیدار میشی برات لقمه های خیلی ریز نون وپنیر میگیرم وتو میخوری...وای دورت بگردم مامانی.دستمال کاغذی که میبینی میبری طرف بینیت.

ماشاالله...

لا حول ولا قوه الا بالله

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

میترا
14 بهمن 91 12:20
ای جاااااااااانم ... ایشالا که دوندونت هم زودتر در بیاد و آبریزش بینیت هم تموم شه فدات شم ... ماشالله با این همه شیرین زبونی و شیرین کاری کودکانه ی فندق کوچولوی ما لا حول ولا قوه الا بالله