حسنا و تجربه اولین چله
پرنسسم شما در اولین شب چله عمرت 11 ماهه شدی
مبارکه گلم حسنای عزیزم شب چله خونه بابا جون بودیم وشما هم حسابی آزاد بودی هر کاری میخوای بکنی وهمه هم قربون صدقه ات میرفتن.
تو یه عکس برات میذارم که چه کارا کردی...ببین
حالا چند نمونه از کارهایی هم که انجام میدی تا خواب هستی برات میگم وعکس میذارم.
این یه نمونه از برنج خوردنته که خونه مادر جون پریه
اینم موقعیه که تشریف میبری روی لب تاب و پدر لب تاب رو در میاری
راستی مامانی اون هفته رفته بودیم خونه امید پسر عمه من که یه دختر کوچولو داره به اسم زهرا.
اولش زهرا خواب بود وقتی هم بیدار شد خجالت میکشید بیاد بیرون از اتاقش تو رو بردم پیشش اینقده سر به سرش گذاشتی تا عاشقت شد وآخرش دیگه همش بوست میکرد
حسنا مامان برات گفته بودم که مرغ عشقهامون جوجه دار شدن جوجشون که بزرگ شد وتو هم خیلی دوستش داشتی از قفس اومد بیرون ورفت که رفت.
تو عکس سمت راستی عکسش هست...
حالا دوباره تخم گذاشتن و3تا از تخمهاشون جوجه شد عکس سمت چپی...ولی چند روز پیش جوجه کوچولوئه مرد(البته فدای سرت تو)حالا بازاون 2 تای دیگه بزرگتر شدن برات عکسشون رو میذارم
خب اینم حسنای مامانه با عروسکهای مورد علاقه اش که میگیره بغل وسرش رو روشون میذاره ولالا میکنه
فندق من دیگه ماشاالله داری یواش یواش کلمه های با معنی میگی وبهترین کلمه ای که خوب ادا میکنی 5 هستش...آخه بابایی برات انگشتهاش رو میشمرد حالا تو هم یاد گرفتی از 1 تا 4 رو آهنگ میزنی به 5 که میرسی محکم میگی پپنججج
دورت بگردم مامانی من خدارو روزی هزاران بار شاکرم به خاطر وجود تو عزیزم
پارسال شب چله تو 7 ماه و16 روزت بود وتو دل مامانی بودی ومامانی هم معده اش خیلی اذیت میشد وامسال خدارو شکر تو نقل خوشمزه محفل خانوادگی ما بودی.انشاالله هر کسی که منتظر همچین فرشته ایه خدای بزرگ هر چه زودتر بهشون عطا کنه...آمین